امام زمان(عج) خطاب به مرحوم محمد علی فشندی تهرانی : شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند. اگر بخواهند و دعا کنند، فرج ما می رسد. «کتاب شیفتگان حضرت مهدی(عج)،ج1،ص155»
این ندای غریبانه امام معصومی است که از دعای مردم و درخواست آن ها برای ظهور خویش هیچ هدفی جز نجات بشریت ندارد.
این ندای مظلومیت از جفای ماست، از جفای مایی که زیر بیرق جد اش سید الشهدا(ع) سینه می زنیم، برای مظلومیت خاندانش گریه می کنیم، آنگاه به تنها بازمانده آن ها پشت کرده، او را آواره بیابان ها کرده و ندای مظلومیتش را نادیده گرفته ایم.
ما را چه شده؟ چرا بیدار نمی شویم؟ این همه بلا و مصیبت و فلاکت و سختی و بیماری وجنگ و بدبختی ما را از این خواب هزار و صد و چند ساله بیدار نمی کند؟
مگر یقین نداریم که ظهور آن حضرت نقطه پایانی بر تمام مصیبت ها و شرارت هاست.
تا دیر نشده کاری کنیم...
نقل میکنند که شاه عباس صفوی وقتی میدان نقش جهان را میساخت، دم دمای غروب خودش میرفت و مزد کارگران را میداد. کارگران هم برای دیدن شاه و هم برای گرفتن پول صف میکشیدند و خوشحال و قبراق مدتها در صف میماندند تا از دست شاه پول بگیرند. در این میان عدهای بودند که کار نکرده بودند و روی خاک غلت میزدند و لباسهای خود را خاکی میکردند و در صف میایستادند تا بدون زحمت کشیدن حقوق دریافت کنند. وقتی نوبت به آنان میرسید، سر کارگرانِ عصبانی که کار نکردهها را خوب میشناختند، به پادشاه ندا میدادند و کارگران خاک مالیشده را با فحش و بد و بیراه بیرون میانداختند اما شاه عباس آنها را صدا میزد و به آنها نیز دستمزد میداد و میگفت: من پادشاهم و در شان من نیست که اینان را ناامید برگردانم!
یا صاحب الزمان!
مدتهاست در بساط شما خودم را خاکمالی کردهام!
گاهی در نیمه شعبان،
گاهی در محرم، در عزای جدّ مظلومتان؛
گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعایتان کردهام!
تباکی کرده و پیراهن سیاه به تن کرده وخود را به عزاداران با اخلاصتان شبیه کرده ام.
خودم میدانم کاری نکردهام؛ ولی خوب یاد گرفتهام خودم را خاک مالی کنم و در صف، منتظر بمانم تا دستمزد دریافت کنم.
می دانم که شما کریم از اولاد کریمانید ،و با کریمان کارها دشوار نیست .
ای پادشاه مُلک وجود!
این دستهای نیازمند،
این چشمهای منتظر،
این نگاههای پرتوقع،
گدای یک نگاه شمایند! یک نگاه!
از همان نگاهها که به کارکردههای با اخلاصتان میکنید!