کم نکن سایه ی لطفت ز سرم آقا جان گرچه من جنس خرابم بخرم آقاجان
آنقدر فکر و خیالم شده دنیا که دگر از غم و غصه تو بی خبرم آقا جان
یک قدم محض رضای تو نشد بردارم اصلاً انگار دردسرم آقاجان
در بساط غم تان مدعی ام اما حیف غافل از ناله و اشک سحرم آقا جان
پر و بالم شده زخمی به زمین افتادم کمکی کن که به سویت بپرم آقا جان
غیر این خانه پناه دگری نیست مرا باز کن در به رویم پشت درم آقا جان
تا به اینجا که رسیدم مدد سلطان است راهی ام کن دم ایوان حرم آقا جان
بعد مشهد سفر کرببلا می چسبد یک شب جمعه بیا و ببرم آقا جان
در شب اول قبرم به شما محتاجم گر نیایی به خدا در خطرم آقا جان